دوشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۸

هوا سرد شده. جان من نیز. می لرزم از سرما و دندانهایم خسته می شوند از به هم خوردن.
هوا سرد شده. این روزها باران زیاد می بارد. کلاه سرم می گذارم! نه به خاطر گرم شدن سرم! به خاطر فراموش کردن دلتنگی های بی موقع و با موقعم. فراموش کردن، بهترین درمان فراموش شدن است.
هوا سرد شده و باران می بارد. اما حوصله ندارم چترم را از ته کیفم در آورم. بگذار ببارد بر سرم. بگذار چادر سیاهم خیس شود. بگذار برق بزند زیر نور کلافه کننده شهر. بگذار باران بر سرم ببارد. شاید یادم بیاید زمانی چقدر دوستش داشتم. زمانی اشکهای غلطان روی صورتم را می پوشاند. اما الان حتی اشکی برای ریختن نیست. قلبم سرد شده. مثل هوای این روزها!
استعدادهای بازیگری من این روزها کلی شکوفا شده. یاد گرفته ام که لبخند بزنم. یاد گرفته ام که بخندم. بی آنکه خودم باورش داشته باشم. قبلا از این استعدادها نداشتم! دارم خودم را کشف می کنم. از خنده های خودم گریه ام می گیرد. چرا من اینطوری شده ام؟ نمی دانم چطور دیگران باورم می کنند؟؟ به چه غبطه می خورند؟
هوا سرد شده. تن من نیز. آنقدر لباس می پوشم که کم می آورم! باز سرد سردم. باز می لرزد دلم دستم، باز گویی در جهان دیگری هستم....اما منتظر هیچ لحظه ای نیستم!! (دانایان دانند)
هوا سرد شده. زمستان در راه است. خزان تمام نشد. برگهای زرد تمام شدند. باران ته مانده شان را به زمین می ریزد. باران... زمانی چقدر دوستش داشتم. می نشستم پشت پنجره اتاقم. لیوان چای داغم را در دستانم می فشردم، ذره ذره مزمزه اش می کردم. به تماشای باران بودم. الان پرده های ضخیم اتاق را کشیده ام تا نبینمش. کاش صدای دستش را که به شیشه می خورد را هم نمی شنیدم. صدایم می کند هنوز. افسوس... نمی داند لیوان چای من سرد شده!

۵ نظر:

همه هستی من گفت...

آنسوي دلتنگي ها خدايي هست كه داشتنش جبران همه نداشتنهاست!

عبدالحسین منیعی گفت...

زمستان هنوز رخت بر نبسته است / و درخت سیب ناگهان / به هیات ابشاری / از ستارگان عطراگین جلوه می کند ( پابلو نرودا - ترجمه کسری حاج سید جوادی )

rahsepar گفت...

salam
maryam kheyli ghashang bood.. kheyli..
hese neveshte haye to cheghadr baram ashenast!
cheghadr dobare az peyda kardanetkhoshhal shoma dar in hojoome roozhaye sard!

Unknown گفت...

عالی بود!!! همونطور بود که ازت انتظار داشتم...
مریم!کاش به انتهای این سال برسم،گاهی هوا کمه واسه نفس کشیدن.. دار ه صدای اذان میاد..و باز هم "خدا بزرگ است"

zahra گفت...

باورم نمی شه این متنو تو نوشته باشی مریم! تویی که به همه انرژی می دی. تویی که به همه امید می دی. تویی که گاهی از دستت عصبانی می شدم به خاطر این همه آرامش و انرژی... تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی؟؟