جمعه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۰

این را "می دانم" که "نمی دانم".
و به دیده حقارت می نگرم به آنها که خبر از "ندانستن" خود ندارند. بالاخص اگر لاف "دانستن" بزنند.
پروردگار من
آنها که "می دانند"، مرا چگونه می نگرند؟
...

یکشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۰

"شبلی شمیل" نویسنده دارونیست عرب، خطاب به "رشید رضا" متفکر نامی اسلام و صاحب مجله المنار:
"محمد در نظر من که به خدا و وحی معتقد نیستم و او را پیغمبر نمی دانم؛ بسیار بزرگتر از محمدی است که تو به چشم پیغمبر خدا در او می نگری."

از کتاب "اسلام شناسی"، دکتر علی شریعتی.

سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۰

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن "من" بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

افشین یداللهی

جمعه، دی ۲۳، ۱۳۹۰

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلين  (اعراف-172)
و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «چرا، گواهى داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.

***
قَالَ أَ رَءَيْتَكَ هَاذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلىَ‏َّ لَئنِ‏ْ أَخَّرْتَنِ إِلىَ‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلا (اسراء-62)
 [سپس‏] گفت: «به من بگو: اين كسى را كه بر من برترى دادى [براى چه بود]؟ اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعاً فرزندانش را- جز اندكى [از آنها]- ريشه‏ كن خواهم كرد.

روزی انسان
و روزی دگر، شیطان
 عهد بستند.
و این شیطان بود که به عهد خود وفا کرد...

سه‌شنبه، دی ۲۰، ۱۳۹۰

- من این سوال را چندی پیش از استاد شجریان پرسیدم، و حالا می خواهم از شما هم بپرسم. همانقدر که شما برای اساتیدتان شاگردان خوبی بودید، و تبدیل به اساتید بزرگی شدید، به همان میزان نتوانستید برای شاگردانتان اساتید خوبی باشید و شاگردان هم سطح شما بعد از شما به آن اندازه پرورش نیافتند. این مشکل را از شاگردان می دانید یا اصلا به دلایل اجتماعی است؟
- ما تمام تکنیک ها را به شاگردان می آموزیم. در دوران ما هم همین طور بود. وقتی استاد شهنازی قطعه ای می نواختند، ما باید دقیقا مثل او تکرار می کردیم. یکی از کارهایی که ما در زمان خودمان کردیم، این بود که پیش اساتید مختلفی آموزش می دیدیم و عشق برابری نسبت به همه آنها داشتیم. به نظر یک مقدار فرهنگ جامعه تغییر کرده است. وقتی شما پیش من می آیید فکر می کنید من شما را از اینکه سر کلاسهای همکارم حاضر شوید، منع می کنم..... و شاگردان این چنین بار آمدند که فقط در محیط یک نفر باشند. به نظرم ما در آن زمان به عنوان شاگرد جسارت بیشتری داشتیم. در عین حالی که عاشق استادانمان بودیم، خیلی غنی تر از امروز فکر می کردیم. چیزی که من حداقل در خیلی از شاگردان خودم دیده ام، این بود که " آرزوهای کوچک" داشتند. آرزوشان این بود که مثل من بشوند. اما من وقتی جلوی شهنازی ( که برایم اسطوره بود) می نشستم، آرزو نمی کردم که شهنازی شوم. هیچ گاه در عمرم هم نتوانستم مثل شهبازی بنوازم، اما شدم مثل خودم. اگر یک شاگرد آرزو داشته باشد که مثل من در هر درجه ای که هستم شود، هیچ گاه به آن نمی رسد. باید مثل خودش شود...... من این جمله ام را خیلی دوست دارم که آدم هایی که با آرزوهای کوچک پیش آدمهای بزرگ می روند، هیچ گاه آدمهای بزرگی نمی شوند.

بریده ای از مصاحبه "حسین علیزاده"، در شماره 7 ماهنامه "تجربه"
به دوستان علاقمند به موسیقی اصیل ایرانی، تهیه این شماره رو توصیه می کنم.

یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۹۰

در سوره ای که به نام توست
آنجا که خداوند قصه گوی قصه توست
در صفحاتی که جای عبور دنباله دامن پاک توست
بیشتر از هر جای دیگر قرآن
خداوند از "رحمت" خود می گوید
ای بیان بشری "رحمت"
ای نذر قبول شده
 مـریم!
دختر زیبای اورشلیم
آیا هنوز هم در قــنوتی؟!