چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۸

ترکیب غریب و ناموزونی است این ترکیب "دوری و دوستی"! از قدیم هم زیاد آن را گفته اند!!
اما نمی خواهم "دوستی ای" را که با "دوری" باید حفظش کرد.
ولی چه سخت است تحمل "دوری" یک "دوست"!.... گاهی خیلی سخت...

۹ نظر:

علی کلائی گفت...

گاهی باید به دور بودن دوستان عادت کرد . امروز دوستانی داریم که ماههاست و شاید سالی شده که ندیدمشان
دل تنگم . دلتنگ دوستی هایم که به دست جلاد به تاراج رفته است
ارادت

آمین گفت...

خسته ام... به اندازه یک سال... شاید هم بیست و چند سال!
دوست خسته را هیچ کس دوست ندارد!

آمین گفت...

مریم جون! می دونم که خیلی دلتنگ دوست خوبت هستی... دلتنگی... دعا می کنم بیاد به خوابت، و محکم دستای همو بگیریدو از ته دل بخندید.. دعا می کنم

فاطمه بالازاده گفت...

شب بخیر
.
.
.
صبح بخیر
چهار کلمه در بیست و چهار ساعت !!!
نمی دانم؟؟؟؟
شاید عشق همین باشد .

فاطمه بالازاده گفت...

می خواستم بنشینم
گفتند : بایست !
می خواستم : بایستم
گفتند : بنشین !!
خواستم دوست بدارم
گفتند : اعتمادی نیست
خواستم : بروم
گفتند بمان !
خواستم بمانم
گفتند : اینجا امن نیست
.
.
.
لعنت به این روزگار!!
که وقتی می خواهی نمی خواهد
و وقتی نمی خواهی ... می خواهد

zeynab گفت...

سلام مریمی..
به قول سعدی:
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست، میان عشق و صبوری هزار فرسنگست..

ناشناس گفت...

shAyad bar in ast ke dusti bA duri ajin bAshad....shAyad ingune behin bAshad.

Mars Dusk

فاطمه گفت...

پيرمردي در ساحل دريا در حال قدم زدن بود. به قسمتي از ساحل رسيد كه هزاران ستاره دريايي به خاطر جزر و مد در آن جا گرفتار شده بودند و دختركي را ديد كه ستاره‌اي دريايي را به دريا مي‌انداخت. پيرمرد به سمت دخترك رفت و به او گفت: "چه كار بيهوده‌اي. تو كه نمي‌تواني همه ستاره‌هاي دريايي را نجات بدهي، آن‌ها خيلي زياد هستند" دخترك لبخندي زد و گفت: "مي دانم؛ ولي اين يكي را مي‌توانم نجات بدهم" بنابراين يك ستاره‌ي دريايي را به دريا انداخت "و اين يكي را" و آن را به دريا انداخت. شايد همه مشكل‌ها و سختي‌ها را نتوان يك جا حل كرد. ولي يكي يكي مي‌توان آن‌ها را از ميان برداشت.

فاطمه گفت...

آره جیگمرم
مرسیییییییییییییییییییی