یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۹

تعطیل شد!

۸ نظر:

زينب گفت...

هميشه وقتي مي نويسم كه احساس كنم تنها يك نفر هست كه حرفهايم را از عمق جان بشناسد و با تمام وجود بفهمد. هميشه بودن حتي يك نفر براي به قلم آوردن انبوه كاغذ سياه كردن هايم بس بوده است..
و تنها زماني نمي نويسم كه هيچ آشنايي مرا درنيافته باشد. چه زياد است نامهاي آشنايي كه در دل فرسنگها با تو بيگانه اند.مثل اين روزها كه دفترچه ام پر از نام هاي آشناست، و صفحه هاي دلتنگي دلم، با ياد اندكي از آنها آرام مي گيرد..
احساس كردم شايد آشناييم برايت غريبانه بوده است، كه هنوز در اين سفر دلتنگي، و هنوز همراهي ام را باور نكرده اي..
اما بدان كه چه از خويش بازگويي ام، و چه سكوت اختيار كني، هماره دل هاي نزديك از هم باخبرند..
امان از روزهاي بيخبري..

zahra گفت...

چرا!؟!؟!

مریم فردی گفت...

داستان همان بختیست که آزموده شده و رختیست که باید از این ورطه بیرون کشید!
دلیل زیاد دارد! ولی نتیجه همین است که می بینید!

فاطمه بالازاده گفت...

سلام
دلم خوش بود با یکی ا زدوستان دوران دانشگاه از طریق وبلاگ در ارتباطم .
چرا گل ناز؟

مریم فردی گفت...

فاطمه جونم! اینطوری که بهتره! به هم زنگ می زنیم و هی کله پاچه بار می ذاریم!!
اگه این چرت و پرت ها رو هم نخونی اتفاقی برات نمی افته! سخت نگیر!
:*

پ.ن: اصلا یه روز جمعه همسر جان رو از جفا ترک کن و با من بیا کوه! بیشتر از اینجا خوش می گذره. باور کن.

Fama گفت...

به قول خودت: چه خبر از دنیای مجازی؟
من میگم:
خبر خاصی نیست
همون بهتر که تعطیل کردی و مثلا رفتی بیرون از این گوشه دنیا
حتی فیس بوک !!!!
ولی زیاد کوه نرو ، میترسم بری و کوه نشین بشی این بار.
شاید بعضی وقتا بیام و سر خط خبر ها رو برات بذارم
داغترین خبر هم اینه که:
فعلا که فیلتر شدی.

Fama گفت...

اصلا تعطیل هم باشی زیاد مهم نیست
من هر روز میام زنگ میزنم و در میرم

خدا رو چه دیدی شاید در رو باز کردی و ....
و باز به سرت زد که نوشته هات رو اینجا بذاری

مثلا که میام و هر روز به وبلاگت سر میزنم،یعنی این! یهو فک نکنی دارم سرت منت میذارم هاااا

محسن تقوی گفت...

کاش میشد مانند شما بود
اهل خدا، سختکوش ، آرام ......
روزی به من گفتی پر از ایمانی، ولی حالا من میخواهم مانند شما باشم....
کاش میشد مانند شما بود
کاش میشد....