جمعه، مهر ۱۷، ۱۳۸۸

این شعر از قیصر امین پور را خیلی دوست دارم و با هر بار خواندنش لذت دردناکی را در وجودم احساس می کنم.

زندگی در حاشیه

ما حاشیه نشین هستیم.
مادرم می گوید: " پدرت هم حاشیه نشین بود، در حاشیه به دنیا آمد، در حاشیه جان کند و در حاشیه مرد"
من هم در حاشیه به دنیا آمدم.
ولی نمی خواهم در حاشیه بمیرم.
برادرم در حاشیه بیمارستان مرد.
خواهرم همیشه مریض است، همیشه گریه می کند، گاهی در حاشیه گریه، کمی هم می خندد.
مادرم می گوید: " سرنوشت ما را هم در حاشیه صفحه تقدیر نوشته اند"
و هر شب ستاره بخت مرا که در حاشیه آسمان سوسو می زند به من نشان می دهد.
ولی من می گویم :" این ستاره من نیست"
و من در حاشیه به دنیا آمدم.
در حاشیه زندگی کردم.
همراه با سگ ها و گربه ها و مگس ها در حاشیه زباله ها گشتم تا چیز به درد بخوری پیدا کنم.
من در حاشیه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم.
در مدرسه گفتند:" جا نداریم"
مادرم گریه کرد.
مدیر مدرسه گفت :" آقای ناظم، اسمش را در حاشیه دفتر بنویس تا ببینیم"
من در حاشیه روز به مدرسه شبانه می روم.
در حاشیه کلاس می نشینم.
در حاشیه مدرسه می نشینم و توپ بازی بچه ها را نگاه می کنم، چون لباسم همرنگ بچه ها نیست.
من روزها در حاشیه خیابان کار می کنم و بعضی شب ها در حاشیه پیاده رو می خوابم.
من پاییز کار می کنم، زمستان کار می کنم، بهار کار می کنم.
تابستان کار می کنم و در حاشیه کار زندگی می کنم.
من سواد دارم ولی معنی بعضی کلمات را خوب نمی فهمم.
مثلا کلمه " تعطیلات" و " تفریح" و خیلی از کلمات دیگر را که در کتاب ها نوشته اند.
از پدرم هم پرسیدم، ولی او سواد نداشت.
من سواد دارم.
من در حاشیه شهر زندگی می کنم.
من در حاشیه زمین زندگی می کنم.
من در مدرسه آموخته ام که زمین مثل توپ گرد است و می چرخد.
اگر من در حاشیه زمین زندگی می کنم پس چطور پایم نمی لغزد و در عمق فضا پرتاب نمی شوم.
زندگی در حاشیه زمین خیلی سخت است.
حاشیه بر لب پرتگاه است، آدم ممکن است بلغزد و سقوط کند.
من حاشیه نشین هستم.
ولی معنی کلمه حاشیه را نمی دانم.
از معلم پرسیدم :" حاشیه یعنی چه؟"
گفت:" حاشیه قسمت کناره هر چیزی، مثل کناره لباس یا کتاب، مثلا بعضی از کتاب ها حاشیه دارند و بعضی از کلمات کتاب را در حاشیه می نویسند، یا مثل حاشیه شهر که زباله ها را در آنجا می ریزند"
من گفتم: " مگر آدمها زباله هستند که بعضی از آنها را در حاشیه شهر ریخته اند؟"
معلم چیزی نگفت.
من حاشیه نشین هستم.
به مسجد می روم، در حاشیه مسجد نماز می خوانم. نزدیک کفش ها، در حاشیه جلسه قرآن می نشینم.
من قرآن خواندن را یاد گرفته ام، قرآن کتاب خوبی است.
قرآن حاشیه ندارد.
هیچ کلمه ای را در حاشیه آن ننوشته اند.
من قرآن را دوست دارم.
همه چیز باید مثل قرآن باشد.

قیصر امین پور


۳ نظر:

در وطن خویش غریب گفت...

در حاشیه میگویم: بس زیبا و جانسوز بود
البته زیاد بعنوان شعر باورش نکردم اما به عنوان یه متن چرا

Unknown گفت...

چقدر قیصر رو دوست دارم...
چقدر دردمند بودن زیباست

Unknown گفت...

و ما مرفهين بى درد در حاشيه تمام بى دردى هامون گاهى از خوندن اين اشعار دردمون ميگيره!