یکشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۸

داشتم آماده می شدم برای نماز. صدای ملایم شهرام ناظری در اتاقم پیچیده بود. من در خیال هایم غوطه ور. در اندیشه بی وفایی خودم و وفاداری تو. در اندیشه عهدهای گسسته ام. در اندیشه بی شرمی ام که هر بار عهدی نو بسته ام. غرق بودم در حسرت پیمانی که نگسلد. قرآنی که از سرم بر زمین نگذارم. سجده ای که بر نخیزم. الهی بمحمّداٍ...

شهرام ناظری می خواند: صد بار اگر توبه شکستی باز آی...

۶ نظر:

همه هستی من گفت...

با همه عصيان كه مرا رخ نمود
دوست ره بنده نوازي گرفت...
خيلي زيبا بود مريمم،‌خيلي زيبا!

rahsepaar گفت...

in maryam ke ghorboon sadaghe at rafte khodeti?!!

مریم فردی گفت...

خودم که نیستم!!!! اما یه دوست خیلی خوبه مثل خودت.

محسن ت گفت...

خواهرم لازم نیست به سوی خدا حرکت کنیم فقط کافیست چشمهایمان را باز کنیم تا ببینیم خدا باچه عشقی ما را در آغوش گرفته.من عشق خدا را با عشق شیرینم دیده ام.

zahra گفت...

کاش بشه لااقل یکیشو تا آخر نگه داریم. مشکل اینجاست که نه می دونیم کدوم آخریشه، نه می دونیم آخرش کی هست؟؟؟؟

Unknown گفت...

پر رفت و آمد شده اینجا! مریم دلم واسه جشن های دهه فجر مدرسه تنگ شدده!! یادته چه محکم می گفتیم: بهمن خونین جاویدان! تا ابد زنده یاد شهیدان...
کلاس ها رو تزئین می کردیم! اون روزا چیزی رو راحت باور نمی کردم اما باورهامو می پرستیدم... دلم برای زلالی اون روزها تنگ شده...