دوشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۸

حرفها دارم اما... بزنم یا نزنم؟
با توام با تو! خدا را! بزنم یا نزنم؟
همه حرف دلم با تو همین است که "دوست..."
چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟
عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است
دست برمیوه حوا بزنم یا نزنم؟
به گناهی که تماشای گل روی تو بود
خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم؟
دست بر دست همه عمر بر این تردیدم:
بزنم یا نزنم؟ ها؟ بزنم یا نزنم

قیصر امین پور

دست و دلم به نوشتن نمی ره!

۲ نظر:

فاطمه بالازاده گفت...

دوست داشتن بسوده ترین کلام است
.
.
.
این نابسوده ترین کلام را که به ما آموخت ؟
شاملو

سایه گفت...

خیالی نیست .....

میان اینـــــــــــــهمه نا اهلـــــــی ...

اگر " اهلی " چشمانت شوم که عجیب نیست .

عجیب اینهمه تنهاییست بعد از ...

" اهلی شدن "..........

من دلم تنگ کسی ست که به دلتنگی من می خندد !!!