پنجشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۹

نمی دانم چطور می توان فرار کرد. اگر روزی به این نتیجه برسی که دیگر نمی توانی بمانی و بجنگی، چطور باید فرار کنی؟ چطور باید بگذاری و بروی؟! نمی دانم چطور باید گذاشت و گذشت!
وقتی که دنیا و قوانین موجود در روابط بین آدمهایش را نمی فهمی، وقتی نمی خواهی تن به ذلت تسلیم شدن بدهی، وقتی که دیگر یارای جنگیدن با این قوانین را نداری، چه راهی جز فرار کردن داری؟ منظورم از قوانین، صفحه های سیاه شده کتاب های قانون و حقوق نیست. نانوشته هایی که در روابط انسانی رعایت می شوند و تو اصلا نمی دانی از کجا آمده اند!! و چرا باید رعایتشان کنی!!؟؟ و اگر بر خلاف جریان آب شنا کنی، نابودت می کنند. همین آدمها...
می خواهم فرار کنم...

۶ نظر:

مریم فردی گفت...

این روزها با همه وجودم زمزمه می کنم: ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست/ به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

فاطمه بالازاده گفت...

فرقی نداره وقتی ...
ندونی و نبینی :)

غصه ات می گیره وقتی ...
می دونی و می بینی :(

فرار !!!

تو ... جهان ... آدمها ... قانون ... تو.

همه هستی من گفت...

امام کاظم (ع) کنار قبری اینگونه فرمود: چیزی که پایانش اینست سزاست که از همان آغاز دل از آن برکند و چیزی که آغازش اینست سزاست که از پایانش ترسید.

همه هستی من گفت...

فرار کردن با پاک کردن صورت مسئله هیچ تفاوتی نداره...
از کجا معلوم؟ شاید همین نانوشته های دست و پاگیر که به نظر من و شما خیلی احمقانه است، یه روزی یه جایی به انسانیتی کمکی کرده باشه...
بیا طرحی نو دراندازیم....

علی کلائی گفت...

مسئله قوانین نوشته و نانوشته مسئله جدیدی نیست . ایران ما امروز نه بر مبنای قوانین نوشته که بر مبنای قوانین نانوشته جماعتی اداره می شود که هیچ قانونی را بر نمی تابند.
اما باید ماند . بودن به از نبود شدن خاصه در بهار
یا به قول ابتهاج :
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش

زهرا گفت...

درکت می کنم. تو صاحب صداقتی،و تحمل این همه مکر و دو رویی برات سخته. اما چی کار می شه کرد؟ به کجا می شه فرار کرد؟
مریم! یه وقتایی گوشامو می گیرم که نشنوم. غصه نخور! یه روزی تا آغوش دوستت پرواز می کنی و براش پر و بال می زنی.