چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹

من تو را دوست دارم... تو دیگری را... دیگری آن دیگری را... و آن دیگری من را!!
و همگی تنهاییم!
این زنجیره های محبت بی نهایتند. طولانی و پر از انشعاب! گاهی سر و ته زنجیره ها به هم وصل می شوند، دایره می شود، دایره ها زیاد می شوند، گره می خورند، تو در تو و لایه به لایه! در نهایت حجمی می بینیم بی سر و ته! شاید شبیه یک کُره! دوست دارم اسمش را بگذارم کُره محبت! در این کُره، دلها به هم تنیده اند. همه سرگرم همند، همه آرزوی همند، همه در اشتیاق همند، همه منتظر همند، و همه تنهایند.
یاد حدیث پیامبر افتادم که فرمود: "مردم در این دنیا در خوابند، وقتی مُردند بیدار می شوند."
آری! همه در خوابیم و عمر خود را در دست و پا زدن در انبوه این کُره لعنتی تلف می کنیم.
کی قرار است بیدار شویم؟ کی قرار است قبل از مرگمان بمیریم؟ کی قرار است سرمان را از داخل این گره کور بیرون بیاوریم و به روی ماه خداوند بوسه بزنیم؟ کی قرار است اصل را از فرع تمیز دهیم؟
این بازی کی تمام می شود؟

۸ نظر:

Mary گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
آمین گفت...

مریم جون فکر می کنی این بازی انتها داره؟ من فکر می کنم نداره... :)

فاطمه بالازاده گفت...

من فکر می کنم :
این بازی نیست
حقیقت همینه
اومدیم که بازی کنیم
این دنیا جز بازی نیست...
پایه و اساس آفرینش محبته و ما آدمها ناخواسته وارد بازی زندگی شدیم :(

ناشناس گفت...

به کدام مذهب هستی که در آن عشق حرام است؟

ناشناس گفت...

مبارک باشد قبولیتان! بانو مریم

Mary گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
باران گفت...

سلام مریم
اصلا ازت انتظار نداشتم، این چیه نوشتی؟؟
به کدام مذهب است این
به کدام مکتب است این
که کشند عاشقی را
که تو عاشقم چرایی

عشق جان مایه هستیه، بنای سعادت انسانه... آخه من چی به تو بگم؟ فکر کنم لازم نیست اینا رو کسی بهت یاد آوری کنه. البته مطمئن نیستم، شایدم لازمه مریم خانم

زینب گفت...

چه نزدیک است جان تو به جانم
که هرچیزی که اندیشی، بدانم..

باور نمی کنم،
که عشق مجازی یک "دروغ" باشد!
هرگز!
اما یقین دارم،
که "تمام حقیقت" نیست!

وای که آدمها، امتداد خطوط صعود را نقطه نقطه می بینند!
نقطه هایی برای ایستادن!