مرا گوئی کجائی؟! من چه دانم؟!!!... مریم خیلی وقته این احساس بهم دست میده. وقتی خدا داره ازم می پرسه که بنده من! تو اون دنیای دور از من، تو اونهمه دل مشغولی های بیهوده و روزمرگیها چه می کنی؟، میخوام بهش بگم پروردگارا! من از کجا بدونم؟! تو فکر می کنی که تو فراقت خیلی داره به من خوش میگذره؟؟؟! مرا گوئی کجائی؟ من چه دانم؟! چنین مجنون چرائی؟ من چه دانم؟! مرا گوئی بدین زاری که هستی به عشقم چون برآئی؟ من چه دانم؟!
۱ نظر:
مرا گوئی کجائی؟! من چه دانم؟!!!...
مریم خیلی وقته این احساس بهم دست میده. وقتی خدا داره ازم می پرسه که بنده من! تو اون دنیای دور از من، تو اونهمه دل مشغولی های بیهوده و روزمرگیها چه می کنی؟، میخوام بهش بگم پروردگارا! من از کجا بدونم؟! تو فکر می کنی که تو فراقت خیلی داره به من خوش میگذره؟؟؟!
مرا گوئی کجائی؟ من چه دانم؟!
چنین مجنون چرائی؟ من چه دانم؟!
مرا گوئی بدین زاری که هستی
به عشقم چون برآئی؟ من چه دانم؟!
ارسال یک نظر