چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خواستم بنویسم، دیدم تهی شده ام!!

۷ نظر:

فاطمه بالازاده گفت...

و تهی بودن هم گاهی
انسان را سرشار می کند .
لبریز از خدا باشی دوستم:)

مریم فردی گفت...

الهی کیف ادعوک و انا انا و کیف اقطع رجائی منک و انت انت، الهی اذا لم اسئلک فتعطینی فمن ذا الذی اسئله فیعطینی، الهی اذا لم ادعوک فتستجیب لی فمن ذا الذی ادعوه فیستجیب لی، الهی اذا لم اتضرع الیک فترحمنی فمن ذا الذی اتضرع الیه فیرحمنی، الهی فکما فلقت البحر لموسی علیه السلام و نجیته اسئلک ان تصلی علی محمد و آله و ان تنجینی مما انا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر اجل بفضلک و رحمتک یا ارحم الراحمین.

amir گفت...

tohi khodesh 1 ozve majmoas

همه هستی من گفت...

از تهی سرشار....
غوطه می خورم !

در آتش و آينه

و غبطه ی سنگ/ باد... .

سراپا فريادم

سراسر داد

داد

داد...

همه هستی من گفت...

از تهی سرشار

جویبارلحظه ها جاری ست

چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب واندر آب بیند سنگ

دوستان و دشمنان را می شناسم من،

زندگی را دوست می دارم؛

مرگ را دشمن.

وای،اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم

که به دشمن خواهم از او التجا بردن!

جویبار لحظه ها جاری .

آمین گفت...

این پستت رو خیلی دوست دارم........... دوست دارم !!!!!!

مریم فردی گفت...

تنها دلخوشم به این بیت:
ز دعوی پٌری زان تهی می روی
تهی آی تا پر معانی شوی