یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹

اینکه دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار می خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن، وعدۀ دیدار می خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم
اشتباه ناگهان، تکرار می خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم، یک شهر مشتاق تو اند
لشگر عشاق پرچم دار می خواهد مگر؟

با زبان بی زبانی بارها گفتی "برو!"
من که دارم می روم! اصرار می خواهد مگر؟

روح سرگردان من هر جا بخواهد می رود
خانه دیوانگان دیوار می خواهد مگر؟

"مهدی مظاهری"

۴ نظر:

باران گفت...

چقدر قشنگ بود!
دستت درد نکنه مریم گلی!

فاطمه بالازاده گفت...

سلام مریم جونم
خوب باشی و شاد
دیشب خوابتو دیدم
امیدوارم سلامت و عاقبت بخیر باشی

زینب گفت...

چقدر قشنگ بود این شعر!
نه اینکه این دل تنگم هوایی تو نبود
که وصل مرهم زخم جدایی تو نبود
تمام هستی من آیه های بی رمقی است
که در خور نفحات خدایی تو نبود..

سمیه گفت...

خیلی زیبا بوددددددددددد..
هم دم تو گرم هم دم شاعر