شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۰

در یک آن! در یک لحظه! در برشی از زمان، به ابعاد یک "ناگهان"!
ناگهان خودت را در می یابی، درست در مقابل تمام ارزشهایی که با آنها زندگی کرده ای و باورشان داشته ای. ناگهان خود را در حال رشته کردن تمام پنبه هایی می یابی، که ذره ذره ریسیده بودی، در حال نابود کردن هر آنچه بافته و بر تن شخصیتت پوشانده بودی. ناگهان شخصیت خود را عریان می بینی در برابر نگاه زمان! مستاصل در برابر لحظاتی که می گذرند، و شاید دقایقی بیشتر باقی نمانده باشد! این حقیقتی تلخ است که برای جبران خسران بزرگ، چند دقیقه کافی نیست!
به کجا رسیدم ناگهان؟!

۳ نظر:

فاطمه گفت...

چه احساس ترسناکی!!

Fama گفت...

این نوشته یعنی چی؟؟؟؟
مفهومش برام گنگ بود

مریم فردی گفت...

تا حال نشده، تو یه لحظه بفهمی اشتباه کردی؟ تا اینجای راه رو اشتباه اومدی و فرصت جبران اشتباهتو نداری؟!
فرض کن یهو شب امتحان بفهمی که درس اشتباهی رو برای امتحان فردا آماده کردی!