در یک آن! در یک لحظه! در برشی از زمان، به ابعاد یک "ناگهان"!
ناگهان خودت را در می یابی، درست در مقابل تمام ارزشهایی که با آنها زندگی کرده ای و باورشان داشته ای. ناگهان خود را در حال رشته کردن تمام پنبه هایی می یابی، که ذره ذره ریسیده بودی، در حال نابود کردن هر آنچه بافته و بر تن شخصیتت پوشانده بودی. ناگهان شخصیت خود را عریان می بینی در برابر نگاه زمان! مستاصل در برابر لحظاتی که می گذرند، و شاید دقایقی بیشتر باقی نمانده باشد! این حقیقتی تلخ است که برای جبران خسران بزرگ، چند دقیقه کافی نیست!
به کجا رسیدم ناگهان؟!
۳ نظر:
چه احساس ترسناکی!!
این نوشته یعنی چی؟؟؟؟
مفهومش برام گنگ بود
تا حال نشده، تو یه لحظه بفهمی اشتباه کردی؟ تا اینجای راه رو اشتباه اومدی و فرصت جبران اشتباهتو نداری؟!
فرض کن یهو شب امتحان بفهمی که درس اشتباهی رو برای امتحان فردا آماده کردی!
ارسال یک نظر